من اگر مستم ز عیاران هشیارم هنوز
در فراق روی جانان زار و خونبارم هنوز
روز خود را با خیال و خاطرش شب می کنم
رو به پایان شب ولی نالان و بیدارم هنوز
گرچه با تیر نگاهش می کُشد آخر مرا
من ولی با نقد جان و دل خریدارم هنوز
زینت رخسار من غم ،بر جبینم خط به خط
مانده آثار خیال و شوق دلدارم هنوز
من میان قاب دل خوار و زمین گیرم اگر
بر سر آیین و عهدِ او وفادارم هنوز
کوی او دنیای من دیدار او رویای من
آسمانم تنگ و خود دلتنگ دیدارم هنوز
من به شوق مرحم و درمان و داروی طبیب
منتظر با چشم گریان سخت بیمارم هنوز
گر به ظاهر خنده بر لب دارم اندر روزگار
از غم هجران خدا داند که بس زارم هنوز
منکه تنها بین تن ها از نفس افتاده ام
عاشقی "ناکام" و بر عشقش گرفتارم هنوز
تقدیم به تو .
,شب ,دل ,غم ,خط ,عشقش ,هنوز ,عشقش گرفتارم ,بر عشقش ,گرفتارم هنوز , من
درباره این سایت